عضویت

هنوز عضو پایگاه نشده ام!

عضویت

بلاتکلیفی اقتصادی در کوچه و بازار

تاریخ: 1395/06/25

فرزاد مهرانی
کارشناس اقتصادی اتاق ایران

«این روزها بهترین کار این است که هیچ کاری نکنی!» این جمله‌ای است که این روزها هر وقت حرف از کار اقتصادی می‌شود، از زبان اقشار مختلف مردم می‌شنویم. اینکه دیگر خانه خریدن به هر قیمتی نمی‌ارزد، اینکه بهتر است در این موقعیت اتومبیل خود را عوض نکنیم، اینکه عجالتا بهتر است از سرمایه‌گذاری و راه‌اندازی کسب و کار جدید پرهیز کنیم! اینکه با بخور و نمیر کارمندی آدم به جایی نمی‌رسد و کاسبی هم جز حرص و جوش ندارد و به قول معروف «پول برنمی‌گرده!».

 

برای واردات باید پول کلان و رانت داشت و برای صادرات هم مشتری خارجی دست به نقد مطمئن و بی‌دوز و کلک! که این روزها کیمیاست! تولید هم که همواره قصه پرغصه‌ای بوده است که هم سرمایه می‌خواهد، هم تخصص، هم شجاعت، هم عرق ملی و هم عنایت نظام بانکی و هم امکان حمایت شدن از طریق دیوارهای تعرفه تا امکان رقابت محصولات خارجی با تولید داخلی فراهم نباشد! و مگر چند نفر چنین بضاعتی دارند!؟ دچار یک چیزی شدیم شبیه روزمره‌گی اقتصادی! چیزی شبیه اینکه «حالا بذار ببینیم چی می‌شه؟» پس چه باید کرد؟ روی طلا و ارز هم دیگر مثل گذشته نمی‌شود حساب باز کرد! هیچ کس نمی‌داند فردا ارزان‌تر می‌شود یا گران‌تر! اگر در گذشته بهترین کار این بود که دودستی پول خود را برداریم و ببریم در بانک بگذاریم و با خیال راحت، زندگی کنیم، اکنون و با کاهش سود سپرده این گزینه هم چندان به صرفه نیست!؟آیا واقعا حیات اقتصادی جامعه با یک بن‌بست مواجه شده است یا با یک گره کور؟ این همان اتفاقی است که در محافل دانشگاهی، روزنامه‌ها، مجلات و تلویزیون از آن تحت عنوان «رکود» یاد می‌شود. رکودی که گریبان اقتصاد کشور را گرفته است و ظاهرا اقتصاددانان کشور نیز راه حل‌های ملموس و فرمول‌های تعریف‌شده‌ای برای عبور از این بحران یا نمی‌شناسند یا در مورد آن اتفاق نظر ندارند. در این میان دولت هم با اصرار و پافشاری بر درستی سیاست‌های اتخاذشده شرایط پیش آمده را محصول اشتباهات و سیاست‌های غلط دولت‌های قبل می‌داند و کماکان انتظار دارد این کشتی به گل نشسته اقتصاد را با همان اهرم‌های شناخته‌شده اقتصاد کلان و از طریق تنظیم سیاست‌های مالی، پولی یا بانکی از مهلکه برهاند.

برخی بر این باورند که راه از همان اول اشتباه بوده است و این دست‌اندازی که دولت و مردم با آن مواجهند نتیجه مسیر اشتباهی است که دولت در پیش گرفته است. برخی دیگر معتقدند اشکال کار از آنجا شروع شد که دولت تمام تخم‌مرغ‌هایش را در سبد سیاست خارجی و برجام گذاشت! و از پس آن گره‌گشایی‌های سیاسی، شکوفایی و رونق اقتصادی مورد انتظار پدیدار نشد. اما این وسط تکلیف ما مردم چیست؟ ما مردم که بیش از چهاردهه است با تورم خو گرفته‌ایم و مال‌اندوزی و آینده‌نگری اقتصادی بخشی از فرهنگ اجتماعی و سبک زندگی‌مان شده است!؟ ما مردم که انتظار داریم هرچه امروز می‌خریم فردا گران شود! با کاهش تورم و کاهش انتظار تورمی، عملا تنظیمات ذهنی‌مان در مورد اقتصاد کشور عوض شده است! اینکه حال اقتصاد کشور خراب است و چرخ کسب و کار نمی‌چرخد یک امر است و اینکه برداشت یا دریافت ما از آثار و تبعات آن بر زندگی روزمره چگونه است، امری دیگر.

در این نوشته تاکید بیشتر بر این نیمه دوم ماجرا است. اینکه پس ذهن ما مردم چه می‌گذرد و انتظارات اقتصادی ما از دولت یا مجموعه حاکمیت چیست؟ قطعا کماکان گروهی از ما دولت یا حاکمیت را ولی نعمت و پدرخوانده‌ای می‌پنداریم که باید بی‌چون و چرا مایحتاج اقتصادی ما را برآورده سازد! گروهی از ما به‌طور کلی اعتماد خود را به مفهوم دولت و حاکمیت از دست داده و تنها راه چاره را گریز می‌داند. گریز به جایی دیگر. جایی در میان ملل توسعه‌یافته! آنجاها که می‌شود شب با خیال راحت سر بر بالش گذاشت بی آنکه نگرانی فردا آزارمان دهد! اما تردیدی وجود ندارد که اکثریت مردم هنوز به اصلاح امور امیدوارند و اگرچه ته نگاهشان تردید و نگرانی از آینده اقتصادی کشور مشاهده می‌شود اما ته قلبشان هنوز از دولت و سیاست‌های اقتصادی دولت قطع امید نکرده‌اند. این گروه باور دارد که بعد از سه دهه آزمون و خطا عاقبت اقتصاد کشور در یک ریل درست و مورد قبول قرار گرفته است. این گروه باور دارد که بیماری اقتصاد کشور صرفا ریشه در سیاست‌های غلط دولت‌ها در ادوار مختلف ندارد بلکه بیشتر محصول سبک زندگی و تاریخ سیاسی- اقتصادی کشور و نوع واکنش‌های سیاسی- اجتماعی ما مردم با پدیده مدرنیته بوده است! این گروه باور دارد که عمق مشکلات و مسائل اقتصاد کشور بسیار بیشتر از آن است که با وعده و وعیدهای سیاسی و شعارهای کلیشه‌ای برطرف شود. باور دارد که توسعه بد کشور یا بدتوسعه‌یافتگی ما بیشتر از آنکه انحصارا نتیجه سیاست‌های اقتصادی باشد، نتیجه طرز تفکر و جهان‌بینی و تعاملات ما با جهان پیرامون است.

باور دارد که بد توسعه‌یافتگی ما متوازن بوده و صرفا منحصر به حوزه اقتصاد نیست، بلکه در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز - که کم اهمیت‌تر از حوزه اقتصاد نیست- با مشکلات و معضلات فراوانی دست به گریبان هستیم و نسخه‌های طبیبان چاره درد نمی‌کند و زخم‌ها فراوانند! اما این گروه ترجیح می‌دهد در راه درست گام بردارد و دیرتر به منزل برسد تا به سرابی دل خوش دارد و یک عمر در بیابان سرگردان بماند! این گروه این مملکت را جای زندگی می‌داند و حاضر است برای درست شدن و آبادی آن هزینه کند. این نیمه پر لیوان است اما این لیوان یک نیمه‌خالی هم دارد. نیمه‌خالی آن نگرانی از آینده سیاسی- اقتصادی کشور است. نگرانی از اینکه بار دیگر ناگهان تمام سیاست‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها، مطالعات، ساخت و سازها، تغییر و تحولات کلان سیاسی و اقتصادی، امیدسازی‌ها و صرف هزینه‌های کلان از بیت‌المال برای اصلاح امور و خدمت به مردم، همه و همه یک‌شبه تبدیل به یک اشتباه تاریخی یا یک خطای محاسباتی شود! اینکه بار دیگر همه امیدها و آمال و آرزوهای دولت نقش بر آب شود! در واقع به نظر می‌رسد بلاتکلیفی و سردرگمی بخش اعظمی از مردم همین موقتی فرض کردن سیاست‌های دولت است. شاید اگر مردم مطمئن بودند سیاست‌های اقتصادی یا حتی سیاسی امروز دولت ماحصل بیشتر از سه دهه خون دل خوردن و هزینه دادن است و دیگر مجموعه حاکمیت نسبت به آنها به یک اجماع و اتفاق نظر رسیده و قابل تغییر نخواهد بود، با خیال راحت‌تری سر بر بالش می‌گذاشتند. شاید اگر مردم مطمئن بودند، شعله‌های خانمان‌سوز تورم دیگرباره زبانه نخواهد کشید، شاید اگر مطمئن بودند قیمت مسکن، طلا و ارز ناگهان دوباره سر به فلک نخواهد گذاشت، شاید اگر مطمئن بودند در جریان بازی‌های سیاسی، منافع ملی اولویت اول مقامات سیاسی است، شاید اگر مردم مطمئن بودند برجام یک دستاورد سیاسی ماندگار است و با تغییر دولت‌ها بر باد نخواهد رفت، با خیال راحت‌تر روزگار می‌گذراندند و حال که اندکی از فشار روانی تورم کاسته شده از فشارهای زندگی هم کاسته می‌شد و شاهد مردمان شادتر و امیدوارتری در کوچه و خیابان بودیم.

لینک:
منبع: روزنامه دنياي اقتصاد

بازگشت به خبر ها